به رسانه ی ارتباطی مجتمع آموزشی کوثر خوش آمدید
بیایم برای یکبار هم که شده این جملاتو توی زندگیمون به کار ببریم و فقط نخونیم
آموخته ام که
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
آموزگار کلاس اول:شیخی
پسری جوان از شهری دور به دهکده شیوانا آمد و به محض ورود به دهکده بلافاصله سراغ مدرسه شیوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمین مودبانه نشست و گفت: «از راهی دور به دنبال یافتن جوابی چندین ماه است که راه می روم و همه گفته اند که جواب من نزد شماست! تو که در این دیار استاد بزرگی هستی برایم بگو چگونه می توانم تغییری بزرگ در سرنوشتم ایجاد کنم که فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدینم نصیبم نشود!؟»
آموزگار کلاس اول:شیخی
رنگ قرمز:شجاعت وخودباوری
رنگ نارنجی:خوشحالی
آبی:سلامتی
نیلی:شجاعت
سبز:تعادل ودوست داشتن
بنفش:زیبایی وخلاقیت
همه افرادشخصامیتواننداقدام به رنگ درمانی نمایند
نام خانوادگی ماندگاری
عید نوروز است و آغاز بهار
می رسد بر گوش از دشت و دیار
صوت زیبای قناری، چلچله
نغمه بلبل ز شوق لاله زار
سوز و سرمای زمستان شد فنا
کوهِ برفی شد دوباره سبزه زار
آن درخت خشک دیروز را نگر!
گشته امروز پرشکوفه، برگ دار
عید یعنی آنکه بی جان جان گرفت
عید یعنی بازگشت روزگار
عید، مصداق معاد است ای بشر
کو که پند گیرد کجاست آن هوشیار؟
حَیّ و مَیّ و بود و نابود دست اوست
او خداوند است و صاحب اختیار
هرکه گفت کی مرد دوباره زنده شد؟
غافل است از قدرت پروردگار
زین تحول ها "کیان" عبرت بگیر
شک و تردید را بنه دیگر کنار
عید نوروز را به همه ی همکاران عزیزم تبریک عرض میکنم .
آموزگار کلاس اول:شیخی
نوشته ای که در پی خواهد آمد با همین عنوان در مجموعه آثار13 –هبوط در کویر- و به عنوان فصلی از کتاب کویر منتشر شده است. علی شریعتی در مقدمه این نوشته آورده است:«در اسفند سال 46 دانشجویان تاریخ به عنوان سفر علمی به عراق رفتند و من نیز ابتدا عازم بودم اما در آخرین لحظات ناگهان قسمت نشد. چون نوروز را در سفر بودند و آنجا جشن می گرفتند این نوشته را به در خواست همکارات گرامی بر سر راه نوشتم تا در آن اجتماع بخوانند. و اینک به یاد آن حادثه »
اموزگار کلاس چهارم
دبستان فتح 2
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط دبستان فتح 2 در پنج شنبه 89/12/26 و ساعت 12:1 صبح | نظرات دیگران()
فرا رسیدن بهار طبیعت وآغاز نوشدن پیشاپیش بر همگان مبارک باد.
رحیمی-فتح2
1)توجه به دانش آموز
2)ارتباط چشمی
3)برقراری عدالت
4)گوش دادن به حرف دانش آموز
1)عدم توجه به احساسات فرزند
2)نکوشیدن برای ورود به دنیای فرزند
3)انتقال جوانب منفی به فرزند
4)بی دقتی در شنیدن سخنان فرزند
5)پرداختن به امور ظاهری
ماندگاری
بسمه تعالی
مسأله که در شکست درس ریاضیات سهم عمده ای دارد ، تعیین تکلیف زیاد ، کسل کننده اغلب نامربوط است . تعیین تکلیف زیاده از حد اصولا" پدیده بعد از جنگ جهانی دوم است . معلمان شهر و مناطق حومه هر دو از والدین شکایت می کنند که معلم خوب را معلمی میدانند که تکلیف زیادتری بدهد . زیرا آنها معتقدند میزان یادگیری به طور مستقیم وابسته به مقدار تکلیفی است